انشای درد و دل یک موش آزمایشگاهی برای نگارش پایه نهم (طنز و غیر طنز)

انشا در مورد درد و دل یک موش آزمایشگاهی
انشا در مورد درد و دل یک موش آزمایشگاهی

استفاده از موش های آزمایشگاهی یکی از بهترین گزینه های تحقیقاتی برای تست داروهای مختلف می باشد و دانشمندان معمولا برای آزمایش یک ماده یا داروی خاص ابتدا آن را روی موش های آزمایشگاهی تست می کنند تا اثر آن را ببینند.

تا به حال فکر کرده اید که در دل یک موش آزمایشگاهی چه می گذرد؟ ما در ادامه دو انشای طنز و غیر طنز درباره درد دل یک موش آزمایشگاهی برای پایه نهم آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان در نگارش انشاهای خلاقانه باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای غیر طنز درد و دل یک موش آزمایشگاهی برای نگارش نهم

در دل یک آزمایشگاه تاریک و ساکت در گوشه قفس کوچکم نشسته ام و با چشمانی پر از حسرت و نا امیدی به زندگی ام نگاه می کنم. من یک موش آزمایشگاهی هستم و روزها و شب هایم را در این قفس می گذرانم.

در طول روز گاهی افرادی با دست های سرد و به بهانه آزمایش های دردناک من را از قفسم خارج کرده و بعد از تزریق های مکرر دوباره به قفس بر می گردانند. خدا می داند بعد از هر آزمایش چه تجربه های ناخوشایندی دارم و چه دردهایی را تحمل می کنم.

من از زمانی که به دنیا آمده ام در این آزمایشگاه زندگی می کنم و تا به حال خارج از این جا نبوده ام اما از مادرم شنیده ام بیرون از این جا یک دنیای کاملا متفاوت جریان دارد و خبری از آزمایش های دردناک نیست. آن جا سرسبز و شاد است و موش های زیادی آزادانه و با دل شاد زندگی می کنند.

قفس من در کنار پنجره آزمایشگاه است و هر شب با ظاهر شدن ستاره ها تخیلاتم آغاز می شود و در خیالاتم زندگی پر هیجان و آزادی را می بینم که در کنار موش های دیگر به این سو و آن سو می رویم و به هر کجا سرک می کشیم.

در همه سال هایی که گذشته است تصور وجود چنین دنیای قشنگی به من دلیلی برای تحمل این همه درد و رنج را داده و من به امید این که روزی از این آزمایشگاه خارج شوم و در دنیای آزاد بیرون نفس بکشم زندگی می کنم.

من هر شب از درد و رنج های زندگی در آزمایشگاه فرار می کنم و به دنیای خیالی ام سفر می کنم. امید همیشه در دلم جریان دارد و می دانم یک روز دانشمندی که خیلی عجله دارد در قفسم را باز خواهد گذاشت و من به آرزویم خواهم رسید.

انشای طنز درد و دل یک موش آزمایشگاهی برای پایه نهم

من یک موش آزمایشگاهی هستم که به خاطر پیشرفت علم و دانش فداکاری های زیادی کرده ام. باور کنید اگر لیست فداکاری هایی را که هر روز در این راه می کنم در اختیارتان بگذارم سرتان سوت خواهد کشید و خواهید دید که من بیش از هر کس دیگر به گردن شما حق دارم!

من هر صبح با صدای دانشمندانی که درباره مسائل علمی با هم بحث می کنند از خواب می پرم و نتیجه آن این که بار علمی ام در این مسائل بسیار بالا رفته و در حد یک پزشک عمومی اطلاعات دارم.

در بعضی از روزهای خاص زمانی که هنوز خمیازه هایم را تمام نشده اند درب قفسم باز می شود و من خودم را به دستان توانای دانشمندان می سپارم تا با آمپول هایی که به من تزریق می کنند گام بلندی در جهت پیشرفت علم بردارند. با شمارش آمپول هایی که تا به حال نوش جان کرده ام به نظر می رسد تاکنون تنها از طریق من هزاران گام در جهت علم برداشته شده است.

از درد هر آمپول که بگذریم تاثیرشان بخش جذاب ماجرا است. گاهی الکی سرخوش می شوم، گاهی ساعت ها به خواب می روم و گاهی هم گلاب به روی تان اسهال و استفراغ می شوم. شاید باورتان نشود اما من همیشه برای تجربه تاثیر بعد از هر آمپول بسیار هیجان زده هستم، هر چند گاهی درد زیادی را متحمل می شوم!

من همه این رنج ها را به خاطر علم تحمل می کنم و از جان خودم مایه می گذارم اما شنیده ام دانش آموزانی هستند که برای علم اندوزی حتی از یک ساعت خواب خوش هم نمی گذرند. برای همین تصمیم گرفتم تنها یک بخش خیلی کوچک از اتفاقاتی که بر سرم می آید را این جا بنویسم تا شاید این دانش آموزان تنبل کمی به فکر بیفتند و برای پیشرفت علم بیشتر تلاش کنند.