انشا درباره انتقال خون برای نگارش پایه نهم (طنز و غیر طنز)

انشای کوتاه درباره انتقال خون
انشای کوتاه درباره انتقال خون

انتقال خون عمل بسیار نیکویی است و همه افرادی که به سن مجاز رسیده اند خواه فقیر باشند یا پولدار، زن باشند یا مرد می توانند در این اقدام زیبا شرکت کرده و با اهدای خون جان هم وطنان خود را نجات دهند.

در ادامه دو انشای طنز و غیر طنز درباره انتقال خون برای دانش آموزان پایه نهم آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای طنز درباره انتقال خون

انتقال خون کار بسیار خوبی است و همه آدم ها باید تا می توانند خون بدهند. خود من یک بار تا آستانه اهدای خون پیش رفتم اما قسمت نبود خون بدهم!  دروغ چرا؟ قسمت که بود اما راستش همتش نبود. اصلا بگذارید از اول برای شما تعریف کنم.

مدتی بود بنر مرکز انتقال خون که در نزدیکی خانه ما مستقر شده بود را می دیدم تا این که سرانجام از سر کنجکاوی و البته حس گل سر سبد فامیل شدن تصمیم گرفتم برای اهدای خون اقدام کنم. این کار را کردم تا پدرم در ایام عید بهانه خوبی برای تعریف کردن از من نزد بچه های از دماغ فیل افتاده فامیل مان داشته باشد.

سرانجام یک روز دلم را به دریا زدم و راهی مرکز شدم. خوشبختانه به خاطر استقبال کم نظیر هم محلی هایم پرنده در آن جا پر نمی زد و فقط دو سه نفر دیگر برای خون دادن آمده بودند.

خانم پرستار که گویا فرشته ای دیده با خوشرویی از من استقبال کرد و شروع به پرسیدن سوالاتی از من کرد. من نیز همزمان با پاسخ دادن، پروسه اهدای خون دیگران را از دور زیر نظر داشتم تا این که نوبت به یک پسر بچه هم سن و سالم خودم رسید.

باور کنید لرزش پاهایش را از دور به وضوح می دیدم. جوری راه می رفت که گویی او را به قربان گاه می برند. صورتش مثل گچ سفید شده بود و من در این فکر بودم که آیا این پسر اصلا خونی در بدنش دارد که ناگهان بی اختیار نقش بر زمین شد.

همه پرسنل مرکز به سمتش دویدند و با زحمت بلندش کردند. انکار نمی کنم که با دیدن این صحنه قلبم می خواست از سینه ام بیرون بزند و هزاران بار از تصمیمم پشیمان شده بودم.

به نظر می رسید پسرک دچار افت فشار شده و مسئله مهمی نبود اما من که حال بهتر از او نداشتم از حواس پرتی پرستار سوء استفاده کردم و یک پا داشتم دو پای دیگر قرض کرده و پا به فرار گذاشتم. در تخیلاتم دیدم که پرستار در حالی که سرنگ بزرگش را در هوا تکان می دهد به دنبالم می دود و فریاد می زند!

حالا دیگر پدرم داستان خوبی برای تعریف کردن داشت، پسرش از مرکز انتقال خون فرار کرده بود. واقعا نمی دانم داستان غش کردن قبل از انتقال خون داستان قشنگ تری می شد یا فرار از مرکز به خاطر ترس از غش کردن!

انشای کوتاه درباره انتقال خون

اهدای خون یکی از پسندیده ترین کارهایی است که همه ما می توانیم انجام دهیم. کار نیکویی که نیازی به هزینه کردن پول ندارد و در عین حال می تواند تاثیر فوق العاده ای در زندگی دیگران داشته باشد.

ما با پول خود شاید بتوانیم در تامین نیازهای ضروری زندگی مثل غذا و پوشاک به دیگران کمک کنیم اما با اهدای خون خود می توانیم زندگی را به دیگران هدیه داده و چه چیزی زیباتر از بخشیدن زندگی و حیات به هم نوعان خود؟

من تا به حال یک بار برای انتقال خون اقدام کرده ام و باید بگویم حس فوق العاده بعد از انجام این کار وصف نشدنی است. این که بدانی خونی که در رگ هایت در جریان است به بدن انسانی که شاید این خون برایش حکم زندگی را داشته باشد منتقل خواهد شد و او را از مرگ حتمی نجات خواهد داد واقعا حس خوبی در آدم ایجاد می کند.

به علاوه اگر از نظر بدنی مشکل خاصی نداشته باشیم این انتقال خون نه تنها ضرری نخواهد داشت بلکه برای سلامتی بسیار مفید خواهد بود. زیباتر این که ما می توانیم بارها برای انجام این کار اقدام کنیم تا به نوبه خود در امور خیریه شرکت داشته باشیم و مطمئن باشیم که تاثیر بسیار خوبی در بهبود زندگی دیگران داشته ایم.

به نظرم اهدای خون می تواند زکات سلامتی ما محسوب شود. چقدر خوب است ما به شکرانه سلامتی و بدن سالم که خداوند در اختیار ما قرار داده اقدام به انتقال خون کرده و یقین داشته باشیم که این عمل ما توسط فرشتگان در حافظه اعمال ما ثبت خواهد شد.