بابا طاهر عریان از شاعران صاحب سبک و مشهور ایرانی است که شعرهای او به خصوص مجموعه اشعار دو بیتی اش که به زبان شیرین سروده از شهرت زیادی در میان ایرانیان برخوردار می باشد.
او در زمینه موسیقی نیز دستی داشته است، همچنین از عارفان زمان خود بوده و می توان رد عرفان را در بسیاری از اشعارش مشاهده کرد.
در ادامه مجموعه ای از زیباترین اشعار بابا طاهر عریان برای پروفایل گردآوری کرده ایم، با آپرنگ باشید.
…..***…..
اشعار زیبای بابا طاهر همدانی
اگر دل دلبر و دلبر کدام است
وگر دلبر دل و دل را چه نام استدل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است
***
مرا از آتش دوزخ چه غم بی
که دوزخ جزوی از خاکسترستمسمندر وش میان آتش هجر
پریشان مرغ بیبال و پرستم
***
دو بیتی های بابا طاهر عریان
هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسددل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
***
عزیزان از غم و درد جدایی
به چشمانم نمانده روشنائیبدرد غربت و هجرم گرفتار
نه یار و همدمی نه آشنائی
***
پروفایل اشعار بابا طاهر
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینمبه هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
***
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشتبه قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت
***
عزیزا کاسه چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایتاز آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشیند خار مژگانم به پایت
***
شعر دو بیتی بابا طاهر
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسنددمن از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
***
خداوندا به فریاد دلم رس
تو یار بیکسان مو مانده بیکسهمه گویند طاهر کس نداره
خدا یار مو چه حاجت کس
***
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچاگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
***
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه بردیکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
***
نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست
کجا آواره و در خانهٔ کیستنمیدونم دل سر گشتهٔ مو
اسیر نرگس مستانهٔ کیست
***
گزیده اشعار بابا طاهر عریان
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یادبسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
***
غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی بال و پرم کردبمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
***
غم عشقت ز گنج رایگان به
وصال تو ز عمر جاودان بهکفی از خاک کویت در حقیقت
خدا دونه که از ملک جهان به
***
دلت ای سنگدل بر ما نسوجه
عجب نبود اگر خارا نسوجهبسوجم تا بسوجانم دلت را
در آذر چوب تر تنها نسوجه
***
به والله که جانانم تویی تو
بسلطان عرب جانم تویی تونمیدونم که چونم یا که چندم
همی دونم که درمانم تویی تو