در فهرست ستارگان فروزان آسمان ادب و هنر ایران زمین نام رودکی به عنوان استاد شاعران می درخشد و آثار به جای مانده از او که در آن ها اغلب به موضوعاتی همچون بی وفایی دنیا و البته شادمانی پرداخته همواره مورد توجه ادیبان و دوست داران ادب بوده است.
در توصیف جایگاه رودکی همین بس که او اولین شاعر ایرانی صاحب دیوان اشعار می باشد و به همین دلیل او را اولین شاعر پارسی گوی و البته پدر شعر پارسی می دانند.
در ادامه گلچینی از زیباترین اشعار رودکی گردآوری کرده ایم، با آپرنگ باشید.
……***……
معروف ترین شعر رودکی
بی روی تو خورشید جهان سوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مبادبا وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد
***
بر عشق توام، نه صبر پیداست نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست نه دلاین غم که مراست کوه قافست، نه غم
این دل که تراست، سنگ خاراست نه دل
***
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همیریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
***
اشعار رودکی برای پروفایل اینستا
در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگشد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ
***
از مهر او ندارم بی خنده کام و لب
تا سرو سبز باشد و بار آورد پده
***
با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونستاندیشه کنم هر شب و گویم یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟
***
رودکی جزو شاعران فعال ایرانی محسوب می شود که بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت شعر از خود به جای گذاشت اما متاسفانه تنها حدود هزار بیت از او به روزگار ما رسیده است.
از جمله آثار مشهور رودکی می توان به کلیله و دمنه، سندباد نامه و مدایح او اشاره کرد. آرامگاه این شاعر بزرگ در تاجیکستان امروزی قرار دارد.
اشعار زیبای رودکی
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیبشاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب …
***
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستانهیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
***
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شودوز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود
***
شعر رودکی درباره آموزگار
هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
***
دو بیتی های رودکی
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شودوز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
***
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر ار نکته نگیری، مردیمردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری، مردی