انشا درباره فصل زمستان برای پایه یازدهم و دوازدهم (ادبی و خواندنی)

انشای ادبی و زیبا درباره فصل زمستان
انشای ادبی و زیبا درباره فصل زمستان

طبیعت خودش را آماده مهمان نوازی از فصل زمستان می کند تا لباس سپید بر تن کرده و با لالایی های این فصل سرد، آرام و در سکوت به خواب برود.

به بهانه فرا رسیدن فصل زمستان، در ادامه دو انشای ادبی درباره فصل زمستان برای پایه یازدهم و دوازدهم آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان در نگارش انشاهای زیباتر باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشا درباره زمستان برای پایه یازدهم

زمستان با قدم های سرد و برفی اش آرام و آهسته وارد شهر می شود تا جامه ای سپید بر تن درختان عریانی کند که در غم از دست دادن برگ های شان به سر می برند و دستی به روی زمین و زمان بکشد تا از لمس دستانش آب ها یخ زده و قندیل ها آویزان شوند.

زمان خواب زمستانی فرا رسیده است و آفتاب آهسته و بی صدا خود را پشت ابرهای مه آلود پنهان می کند تا کمی استراحت کرده و خودش را برای بهاری روشن آماده سازد.

بادهای سرد لا به لای درختان می دمند و خیابان ها که زمانی از جمعیت آدم ها انبوه بود خلوت تر از همیشه به نظر می رسند، گویی قرار است همه چیز در خوابی عمیق فرو رفته و خود را به آرامشی زیبا از جنس زمستان بسپارند.

به زودی اولین برف های زمستان نیز تن خشک زمین را لمس خواهند کرد و با جادوی خود سپیدی را برای شهر به ارمغان خواهند آورد. درختان، خانه ها و خیابان ها همگی زیر لایه های نرم برف پنهان شده و زمین تجربه شگفت انگیزی با طعم یخ و سرما آغاز خواهد کرد.

زمستان تنها یک فصل سرد نیست بلکه فصلی سراسر زیبایی است که سمفونی عشق می نوازد، فصل یافتن گرما و صمیمیت در دل سرما و برف است، فصلی است که طبیعت به یک گالری هنر تبدیل شده و بارش برف نفسی تازه به جهان می بخشد.

زمستان در راه است و من در انتظار آمدنش لحظه شماری می کنم.

انشا در مورد فصل زمستان برای پایه دوازدهم

من عاشق زمستان و حال و هوای سرد و پر از سکوتش هستم. سکوتی که در شب های طولانی زمستانی جاری است و هوای سردی که گرمای نشستن کنار یک شومینه پر از آتش و نوشیدن یک قهوه داغ را دو چندان می کند.

زمستان که می شود بیشتر خاطرات کودکی هایم در ذهنم مرور می شود، همان روزهایی که ارتفاع برف به کمرم می رسید و من با اصرار زیاد همراه پدرم شروع به برف روبی حیاط خانه مان می کردیم. همان شب هایی که همگی زیر کرسی خانه پدربزرگ می نشستیم و به قصه های قشنگ مادربزرگ گوش می دادیم.

زمستان برای من یادآور شیرین ترین خاطرات است، خاطره شب های یلدا و دور همی هایی که تا پاسی از شب ادامه داشت. خاطره آدم برفی هایی که درست می کردیم و سرسره بازی روی برف ها که شاید لذت بخش ترین سرگرمی دوران کودکی ام بوده است. خاطره خریدهای عید نوروز که ماه اسفندهای ما را از شور و شوق سرشار می کرد.

سال ها است که زمستان های این حوالی دیگر رنگ و بوی قدیم ترها را ندارد. نه خبری از بارش های پی در پی برف است و نه سراغی از مادربزرگ با آن کرسی و قصه های قشنگش. سال ها است که سرمای خشک زمستان ها به شدت من را آزار می دهد و زمستان ها تنها با مرور آن لحظه های به یاد ماندنی گرم می شوم.

زمستان های کودکی یادش بخیر … من عاشق سرمای زمستان های کودکی ام هستم …