گزیده اشعار حسین پناهی برای پروفایل

اشعار حسین پناهی
اشعار حسین پناهی

حسین پناهی از هنرمندان مشهور ایرانی است که در زمینه های مختلف همچون بازیگری و کارگردانی فعال بوده و به عنوان نویسنده و شاعر نیز به شهرت رسیده است.

این هنرمند در فیلم و سریال های متعدد حضور داشته و آثار و مجموعه اشعاری از او به یادگار مانده که از جمله آن ها می توان به ستاره ها، راه با رفیق، نامه هایی به آنا و سلام خداحافظ اشاره کرد.

در ادامه گلچینی از زیباترین اشعار حسین پناهی گردآوری کرده ایم، با آپرنگ باشید.

…..***…..

اشعار زیبای حسین پناهی

این چنین می‌گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می‌ ترسم

***

شب و روزت همه بیدار
که آید شاید
کور شد دیده بر این
کوره ره شاید ها
شاید ای دل
که مسیحا نفست
آمد و رفت
باختی هستی خود
بر سر می آید ها

***

اشعار عاشقانه حسین پناهی

من از این می ترسم
که دوست داشتن را
مثل مسواک زدن ِ بچه ها
به من و تو تذکر بدهند …

***

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش می دادم
که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم

***

اشعار حسین پناهی برای پروفایل

پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خوشبختانه
باران ارث پدر هیچکس نیست

***

همچنین بخوانید : اشعار اقبال لاهوری برای پروفایل

اشعار حسین پناهی به خصوص بعد از مرگ این شاعر بسیار مورد توجه قرار گرفت و نقدهای متعددی بر آثار او به انتشار رسید.او در شعرهاش به موضوعاتی همچون عشق، مرگ، زندگی و غیره پرداخته و از نگاهی دیگر به مسائل به ظاهر معمولی زندگی نگریسته است.

پناهی در سال 1383 در حالی که تنها 47 سال سن داشت در اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت.

شعر حسین پناهی درباره مادر

و اما تو! ای مادر!
ای مادر!
هوا
همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد
و هنگامی تو می خندی
صاف تر می شود …

***

زیباترین شعرهای حسین پناهی

درختان می‌ گویند بهار
پرندگان می‌ گویند لانه
سنگ‌ ها می‌ گویند صبر
و خاک‌ ها می‌گویند مصاحب
و انسان‌ ها می‌گویند خوشبختی
امّا همه‌ ما در یک چیز شبیه‌ ایم:

در طلب نور!

***

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت …

***

سلام
خداحافظ!
چیز تازه ای اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بل باز شود این در گم شده بر دیوار

***

اشعار کوتاه و بلند حسین پناهی

شب در چشمان من است
به سیاهی چشم‌ هایم نگاه کن!
روز در چشمان من است
به سفیدی چشم‌ هایم نگاه کن!
شب و روز در چشمان من است
به چشم‌ هایم نگاه کن!
پلک اگر فرو بندم
جهان در ظلمت فرو خواهد رفت!

***

ما تماشاچیانی هستیم
که پشت درهای بسته مانده ایم!
دیر آامدیم!
خیلی دیر …
پس به ناچار
حدس می زنیم
شرط می بندیم
شک می کنیم …
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونه ای دیگر در جریان است

***

وقتی ما آمدیم
اتفاق، اتفاق افتاده بود!
حال
هرکس
به سلیقه خود چیزی می‌ گوید
و در تاریکی گم می‌ شود

همچنین بخوانید : اشعار عاشقانه کوتاه