انشای کوتاه درباره سرنوشت یک رود از زبان خودش برای پایه پنجم و ششم

انشا درباره سرنوشت یک رود از زبان خودش
انشا درباره سرنوشت یک رود از زبان خودش

نوشتن از زبان پدیده ها و آفریده های طبیعی یکی از بهترین روش ها برای تقویت قدرت نگارش کودکان و نوجوانان است و ما در ادامه دو انشای زیبا درباره سرنوشت یک رود از زبان خودش برای دانش آموزان کلاس پنجم و ششم آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای ساده درباره سرگذشت یک رود از زبان خودش

من یک رود جاری هستم که یک مسیر طولانی را از دل یک جنگل شروع کرده و بعد از طی کردن فراز و فرودهای فراوان در نهایت به یک دریاچه بزرگ می رسم و به سفرم پایان می دهم.

من قطرات آبم را از یک آبشار زیبا و پر آب که از دل یک کوه در جنگلی انبوه سرچشمه می گیرد دریافت می کنم. آب خنک و پاکیزه ای که همه آدم ها آرزو دارند عطش خود را با آن سیراب کنند اما خوشبختانه کمتر پیش می آید انسانی به آن نقطه از جنگل قدم بگذارد.

من در طول مسیرم از کنار درختان تنومند زیادی می گذرم و با صدای پرندگان مختلف همراه می شوم. حیوانات زیادی کنارم ایستاده و با آب من سیراب می شوند. گاهی نیز شیر یا پلنگی با دهان خونین آب من را قرمز رنگ می کند. من عاشق همه این حیوانات هستم زیرا طبق غریزه خود عمل می کنند و هرگز عمدا آب های من را گل آلود نمی کنند.

بعد از عبور از جنگل به دهکده ای ساده با خانه های کاه گلی می رسم. مردم آن روستا نیز احترام زیادی برای من قائل هستند زیرا من نقش مهمی در زندگی آن ها دارم و با آبیاری کردن باغ های کشاورزی به رشد محصولات آن ها کمک می کنم.

کودکان نیز باعث خوشحالی من می شوند، به خصوص زمانی که می بینم با خوشحالی در کنارم بازی می کنند و در گرمای تابستان پاهای لخت خود را با قرار دادن آن ها در آب من قلقلک می دهند.

من تمام این مسیر طولانی را به امید پیوستن به مادرم که دریاچه ای بزرگ و زیبا است می پیمایم و در پایان قطره قطره به این دریاچه اضافه می شوم تا همیشه پر آب و زنده باقی بماند.

انشای کوتاه درباره سرنوشت یک رودخانه از زبان خودش

من یک رودخانه کم آب هستم که سن بسیار زیادی دارم. آن زمان که تازه جریان یافته بودم و مدت زیادی از تولدم نمی گذشت هر روز به آبم اضافه می شد و به مرور به یک رود پر آب تبدیل شدم که شدت جریانش بسیار زیاد بود.

آن روزها ماهی های زیادی در من زندگی می کردند، در آن زمان جنگل هایی که از آن ها عبور می کردم بسیار انبوه تر بودند و حیوانات بسیار متنوع تری از آب من می نوشیدند و من هزاران سال در کنار آن ها زندگی خوب و خوشی داشتم.

با این حال با گذشت زمان زندگی برای جنگل و موجوداتش و حتی من که از جنگل ها عبور می کردم سخت شد. بهتر است بگویم زندگی برای همه موجودات و پدیده های طبیعت سخت شد.

انسان ها در اطراف من خانه سازی کردند و درختان جنگل ها را به بهانه های مختلف قطع کردند. من هر روز و هر شب صدای فریاد درختان بی گناه را می شنیدم. جنگل ها که کوچک تر شدند حیوانات نیز سعی کردند به دل جنگل های باقی مانده پناه ببرند تا از دید شکارچیان در امان بمانند.

من شاهد همه این ستم ها بودم و علاوه بر آن به خاطر انسان ها رنج زیادی کشیدم. آن ها آب هایم را گل آلود می کردند، زباله های خود را داخل آب می ریختند، با ماشین های سنگین خود از وسط من عبور می کردند و در کنار همه این ها روز به روز آب من کاهش پیدا کرد.

گرمای هوا و کاهش بارش برف و باران همگی در این مسئله نقش داشتند و باعث شدند من امروز به یک رود بسیار کم آبی تبدیل شوم که هیچ ماهی در آن زندگی نمی کند و به مرور زمان خشک خواهد شد.

زمانی بود که همه حیوانات دقت می کردند که گرفتار شدت جریان من نشوند اما امروزه به راحتی می توانند از من عبور کنند بی آن که حتی پاهای آن ها چندان خیس شود.

می دانم عمرم رو به پایان است، با این حال از این خوشحال هستم که طی سالیان گذشته صحنه های زیبای زیادی را دیده ام و طبیعت از وجودم بهره فراوان برده است.