انشاهای فوق ادبی درباره زمستان و توصیف زیبایی های آن (پایه ششم و هفتم)

انشا درباره فصل زمستان برای نوجوانان
انشا درباره فصل زمستان برای نوجوانان

روزهای زمستانی از راه رسیده اند و انشا درباره زمستان و توصیف آن یکی از پر طرفدارترین انشاها در میان معلمان و دانش آموزان در این دوره از سال می باشد. به همین بهانه در ادامه دو انشای زیبا درباره فصل زمستان با لحن ادبی برای پایه ششم و هفتم آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشا درباره فصل زمستان برای کلاس ششم

در واپسن روزهای پاییز دنیا چشم انتظار تحولی دیگر در طبیعت است تا فصل عوض شود، سپیدی جای طلایی ها را بگیرد و خورشید تا دلش می خواهد بیشتر و بیشتر پشت ابرهای انبوه زمستانی بخوابد و اجازه دهد سرما و برف در دنیای ما زمینی ها جولان دهد.

زمستان فصل قشنگی هایی به سبک و سیاق سرما است. برف سپیدی که روی زمین را می پوشاند، قندیل هایی که از شاخه های درختان و شیروانی ها آویزان می شوند، آدم برفی هایی که این سو و آن سوی کوچه ها و خیابان ها خودنمایی می کنند و بچه های بازیگوشی که با یک دو جین لباس گرم از خانه بیرون آمده اند و برف بازی می کنند.

زمستان صحنه های تماشایی به تصویر می کشد و ذوق و اشتیاقی در دل ما ایجاد می کند که شبیهش را تنها در دوران کودکی مان سراغ داریم. پرنده هایی که روی درختان پرهای خود را پف داده و نشسته اند، درختانی که سبکبارتر از هر زمان دیگری در سال به سر می برند، گونه هایی که از شدت سرما گل انداخته اند و بخار دهانی که با آن دست های خود را گرم می کنیم.

من عاشق این فصل هستم و خوب می دانم پروردگار در پس این سرما، این عریانی طبیعت، این کم سو شدن آفتاب و این همه برف و بوران برنامه ای برای زندگی دوباره و سرسبزی و شادابی چیده است. خوب می دانم که جوانه های امید در دل زمین سرد گرم مانده اند و قرار است خیلی زودتر از آن چه که به نظر می رسد از خاک بیرون بزنند.

زمستان پایان نیست بلکه مقدمه ای برای آغازی پر شور است و من عاشق این پیام هستم که در دل زمستان زندگی نیز امید نهفته است.

انشا درباره فصل زمستان برای کلاس هفتم

چه بسیار زمستان هایی که آمدند و رفتند، چه بسیار درختانی که خشکیده و بی بار شدند، چه بسیار زمان هایی که زمین گرم طعم سردی و برف و یخبندان را چشید اما نه زمستانی ماندنی شد، نه درختان تا ابد بی بار ماندند و نه سرما توانست زمین را تا همیشه در دل خودش گرفتار کند.

فصل زمستان یک دوره استراحت است تا طبیعت جان تازه ای بگیرد، انرژی اش را جمع کند، روحیه اش را تجدید کند و این بار با انرژی مضاعف و انگیزه ای دو چندان به استقبال بهاری برود که همین نزدیکی ها، در دل جوانه هایی در عمق زمین لانه کرده است.

هر زمان که به تغییر فصل ها و تحولی که طبیعت در دوره این تغییر تجربه می کند فکر می کنم بیش از پیش به حکیم بودن پروردگارم ایمان می آورم. چقدر همه چیز منظم و به موقع و در حد کمال اتفاق می افتد. نه زمستان ثانیه ای دیر می کند نه بهار زودتر از موعدش از راه می رسد. نه آفتاب زمستانی داغ و پیوسته می تابد و نه آفتاب تابستان لحظه ای از خودنمایی باز می ماند.

به علاوه وقتی عمیقا به فلسفه این تغییر فصل ها فکر می کنم می بینم خداوند زندگی ما را نیز همانند چهار فصل برنامه ریزی کرده است و دوره های مختلف عمرمان هر یک بوی فصلی را می دهند، صد البته هر فصل زیبایی های خودش را دارد و این ما هستیم که باید نهایت استفاده را از آن ببریم.

کاش قدر هر لحظه زندگی مان را بدانیم، بهارش را، تابستانش را، پاییزش را و زمستانش را … کاش بدانیم زمستان پایان نیست، اگر با نگاهی تازه و زیبا به آن نگاه کنیم.