انشا درباره ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم برای نوجوانان

انشا درباره آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
انشا درباره آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

ضرب المثل “آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم” یکی از مشهورترین ضرب المثل های ایرانی است و ما در ادامه دو انشای جالب درباره آن آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای کوتاه درباره ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

مقدمه: بسیاری از ما آدم ها یک خصوصیت نه چندان خوب داریم و آن این است که بسیاری از داشته های خود اعم از استعداد، زیبایی و نعمت های دیگری که به ما داده شده را نادیده گرفته و گمان می کنیم باید جای دیگر یا در افراد دیگر دنبال آن بگردیم و ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم به همین نکته مهم اشاره دارد.

بدنه: ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم به ما هشدار می دهد که مبادا چیزی که در جای دیگر دنبالش می گردیم، چیزی که به شدت خواستار آن هستیم مانند یک حس خوب، یک توانایی خاص، یک دوست خوب، یک نعمت منحصر به فرد، همین جا نزدیک خودمان یا حتی در وجود خودمان باشد و از آن بی خبر باشیم.

متاسفانه ما انسان ها عادت کرده ایم خودمان و نعمت هایی را که پروردگار به ما بخشیده نادیده بگیریم و فراموش کنیم که آب در همین کوزه ای است که در دست خود داریم. نتیجه آن که به شدت تشنه شده و به جای آن که کوزه خود را نگاهی بیندازیم این سو و آن سو سراغ آب را می گیریم.

اگر بخواهم از زندگی عادی خودمان مثال بزنم، مثلا ما در کشوری خوب زندگی می کنیم اما گروهی از افراد به دنبال خوشبختی و سعادت در کشورهای بیگانه هستند یا بعضی از والدین فرزندانی باهوش دارند اما مدام به این فکر می کنند که فرزند همسایه یا دوست شان چقدر باهوش و درس خوان است یا خود من دوستان بسیار خوبی دارم اما گاهی به کسانی که دوستان زیادی آن ها را احاطه کرده اند غبطه می خورم.

نتیجه: ضرب المثل آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم به ما می گوید هر زمان دچار حسادت یا حسرت شدیم و احساس کردیم کمبودی در زندگی داریم سعی کنیم چشم های خود را به خوبی باز کرده و به زندگی خود بیشتر دقت کنیم، شاید این کمبود توهمی بیش نباشد و متوجه شویم که کوزه مان پر از آب گوارا است.

انشای آموزنده درباره آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

وقتی صحبت از ضرب المثل “آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم” می شود یاد ماجرای دایی ام می افتم که مادرم بارها برای ما تعریف کرده و هر بار کلی می خندد.

ماجرا از این قرار است که سال ها قبل که دایی ام در دوران جوانی اش به سر می برد و هنوز ازدواج نکرده بود، مادر و خاله هایم به همراه مادربزرگ جانم دنبال یک دختر خانم خوب و خانواده دار برای دایی عزیزم بودند. آن ها دختر خانم های زیادی را به دایی معرفی کرده بودند اما دایی ام که به سخت پسندی در فامیل معروف است همه موارد را رد کرده بود.

محله مادربزرگ یک محله قدیمی است که در آن زمان همه همسایه ها با هم آشنا بودند. مدتی قبل یک همسایه جدید به کوچه آن ها نقل مکان کرده بود و مادربزرگم با خانم همسایه روابط دوستانه ای داشت اما چون هنوز چند هفته ای از نقل مکان آن ها نگذشته بود هنوز با خانواده آن ها آشنا نبود.

خلاصه این که آشنایان ما هر یک سعی می کردند مورد مناسبی به دایی معرفی کنند و به قول معروف گرد جهان را می گشتند اما دایی زیر بار ازدواج نمی رفت تا این که یک روز درب خانه شان را می زنند و مادرم برای باز کردن درب خانه به حیاط می رود.

چند دقیقه بعد مادرم با یک کاسه آش وارد خانه شده و با اشتیاق به مادربزرگ و خاله هایم می گوید “آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم!”. آن ها که تعجب کرده بودند از مادرم توضیح بیشتری می خواهند و مادرم ادامه می دهد که آش نذری را از دختر همسایه جدیدشان گرفته و کلی هم از وقار و متانت آن دختر خانم تعریف می کند.

سرتان را درد نیاورم، معرفی کردن دختر همسایه به دایی همانا و مدتی بعد برگزاری جشن عقد و عروسی همانا. در حال حاضر دایی ام سال ها است با دختر همسایه شان ازدواج کرده است، آن ها خانواده خوشبختی هستند و صاحب دو فرزند می باشند.