انشا درباره ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند برای نوجوانان

انشا درباره آفتاب پشت ابر نمی ماند
انشا درباره آفتاب پشت ابر نمی ماند

ضرب المثل ها دروازه های دنیای دیگری را به روی ما باز می کنند، دنیایی از استعاره ها و تشبیه ها که با زبان نمادین نکات ارزشمندی به گوش ما رسانده و تفکر در هر یک از آن ها می تواند فوق العاده آموزنده و پند آموز باشد.

در ادامه به سراغ ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند رفته و دو انشای جالب و کوتاه درباره آن برای نوجوانان آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای آموزنده درباره ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند

مقدمه: یکی از ضرب المثل های معروف که درباره راستی و صداقت و حقیقت سخن می گوید و ما را از پنهان کاری برحذر می دارد ضرب المثل “آفتاب پشت ابر نمی ماند” است که یکی از مهم ترین نکات در حفظ روابط انسانی را بیان می کند.

بدنه: حقیقت همچون آفتابی است که همواره در آسمان روز حضور دارد، حتی اگر هوا ابری باشد، بارانی باشد یا برفی باشد همه ما می دانیم خورشید پشت همه ابرها منتظر است تا دیر یا زود نورش را از لا به لای تاریکی ها به ما بتاباند و دوباره همه جا را روشن کند.

آفتاب هیچ وقت برای همیشه پشت ابر نمی ماند، این جمله مشهور یک امر بدیهی در طبیعت را نشان کرده و با کمک آن به ما می گوید که حقیقت و راستی هرگز پنهان نمی ماند و دیر یا زود برملا خواهد شد.

در این ضرب المثل حقیقت به آفتاب تشبیه شده است که حتی اگر با دروغ ها و عدم صداقت ها بخواهیم آن را پنهان کنیم اما در نهایت حقیقت نیز مثل آفتابی که سرانجام از پشت ابرها بیرون می آید و دیده می شود، از پشت دروغ ها و پنهان کاری ها بیرون آمده و همه چیز مشخص خواهد شد.

ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند ما را به راستی و درستی تشویق می کند و هشدار می دهد که اگر بخواهیم با دروغ و عدم صداقت کارهای خود را پیش ببریم باید بدانیم که سرانجام خوبی در انتظارمان نیست و همه یک روز اصل و حقیقت ماجرا را خواهند فهمید.

نتیجه: اگر آدم های دنیا به معنای ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند فکر می کردند و می دانستند که دروغ های آن ها هرگز نمی تواند تا ابد حقیقت را پنهان کند، دنیا بسیار زیباتر از دنیای کنونی می شد.

انشای جالب درباره ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند

مدتی است با خودم فکر می کنم بعضی از ضرب المثل های قدیمی چقدر دقیق و صریح به نکات مهم زندگی ما اشاره کرده اند، گویی اجداد ما در عصر ما زندگی می کرده اند یا از نوعی قدرت پیشگویی برخوردار بوده اند که حرف های آن ها تا این حد به زندگی امروز ما نزدیک است.

ضرب المثلی است که می گوید “آفتاب پشت ابر نمی ماند” و من عاشق این ضرب المثل هستم چون درباره راستی و صداقت حرف می زند و دروغ و پنهان کاری را شماتت می کند. با این حال طی یک اتفاق بسیار ساده خودم نیز آن را به صورت کامل تجربه کردم و بیشتر از قبل از این مثل خوشم آمد.

ماجرا از این قرار است که مدتی پیش در حال مرتب کردن کابینت های آشپزخانه بودم که ناگهان یکی از میوه خوری های محبوب مادرم به زمین افتاد و با صدای بلند شکست. خوشبختانه مادرم در منزل نبود و خطر از بیخ گوشم گذشت.

تا چند لحظه مات از اتفاقی که افتاده بود سر جایم خشک شده بودم تا این که به خودم آمدم. بعد از کمی فکر به این نتیجه رسیدم که با پنهان کردن این مسئله ممکن است مادرم هرگز متوجه آن نشود، بنابراین به سرعت تکه های بزرگ تر را داخل نایلون ریختم و داخل سطل زباله طوری جا سازی کردم که مادرم با باز کردن درب سطل متوجه آن نشود.

راستش اصلا نمی خواستم مادرم از این مسئله با خبر شود چون از واکنش او به شدت می ترسیدم.

در آن زمان پدرم به مدت چند روز ماموریت بود و سطل زباله ها را تا زمانی که به طور کامل پر نشده بود خالی نکردیم. یک روز مادرم گفت که زباله ها بو گرفته و باید آن ها را بیرون ببرد. من که تقریبا ماجرا را فراموش کرده بودم با شنیدن سطل زباله دوباره استرس گرفتم و گفتم که خودم آن را بیرون می برم اما چون سطل بسیار سنگین بود مادرم قبول نکرد.

با مادرم در حال بیرون بردن نایلون زباله ها بودیم که متوجه شدم از بخت بد یکی از تکه های میوه خوری نایلون را پاره کرده و ناگهان محتویات نایلون روی زمین پخش شد. مادرم از دیدن این صحنه تعجب کرد و دنبال علت آن بود که چشمش به تکه های میوه خوری عزیزش افتاد.

او سعی کرد آرام بماند و از من خواست ماجرا را توضیح دهم. بعد از پایان صحبت هایم به من تذکر داد که آن قدر که از پنهان کاری من ناراحت شده از شکستن میوه خوری اش دلخور نشده است و تاکید کرد که فراموش نکنم هیچ وقت آفتاب برای همیشه پشت ابر نمی ماند.