انشاهای زیبا درباره شانس پایه ششم و هفتم (طنز و آموزنده)

انشای زیبا در مورد شانس برای پایه ششم
انشای زیبا در مورد شانس برای پایه ششم

موضوع تاثیر شانس در زندگی یکی از موضوعات جالب و قابل تامل در انشا نویسی است که بسیاری از آموزگاران از دانش آموزان می خواهند درباره آن فکر کرده و افکار خود را روی کاغذ بیاورند.

ما نیز در ادامه دو انشای ادبی و طنز درباره شانس، خوش شانسی و بد شانسی برای دانش آموزان پایه ششم و هفتم آماده کرده ایم که می تواند الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشا درباره شانس برای پایه ششم

بسیاری از آدم های اطراف ما در حرف هایی که درباره خودشان می زنند خود را خوش شانس یا بد شانس می دانند و می گویند به خاطر بد شانسی، یک اتفاق بد برای شان رخ داده یا به خاطر خوش شانسی از یک بلای عظیم نجات پیدا کرده اند.

شانس کلمه مترادف بخت و اقبال است که همه ما بارها چه درباره خود یا درباره دیگران از آن استفاده کرده ایم اما به نظر من استفاده از آن کاملا اشتباه است و من شخصا استفاده از آن را چه در گفتگوها و چه در پچ پچ های ذهنی ام ممنوع کرده ام زیرا می دانم با ربط دادن اتفاقات زندگی ام به شانس فقط سعی می کنم خودم را از بار مسئولیت کارهایم خلاص کنم و این کار هیچ نتیجه ای جز پشیمانی ندارد.

به نظرم شانس هیچ نقشی در موفقیت آدم های موفق و شکست آدم های شکست خورده ندارد و این بهانه ی آدم های ضعیف و ناتوان است که اتفاقات بد را به بد شانسی خود نسبت می دهند تا عذاب وجدان نداشته باشند. این دسته آدم ها مدام در حال شکایت کردن از بخت و اقبال خود هستند، به دیگران حسادت می کنند و فکر می کنند این که بدبخت هستند فقط به خاطر نداشتن شانس است.

من بارها این مسئله را امتحان کرده و به این نتیجه رسیده ام در هر چیزی که تلاش می کنم به همان مقدار نتیجه خوب گرفته و هر جا تنبلی یا اشتباه می کنم به همان مقدار هم نتیجه خوبی به دست نمی آورم.

نتیجه انشای من این است که ربط دادن وضعیت زندگی به شانس کار درستی نیست و حتی ممکن است آینده ما را خراب کند، پس باید سعی کنیم با توکل و ایمان و تلاش در زندگی پیش برویم و مطمئن باشیم خداوند عادل است و نتیجه تلاش های ما را به بهترین شکل ممکن می دهد.

انشا درباره شانس برای پایه هفتم

نمی دانم اگر اصطلاح شانس، بخت و اقبال در زندگی ما نبود واقعا زندگی چه شکلی می شد اما می دانم این کلمات بیشتر از آن که فکرش را بکنید در فرهنگ ما جا باز کرده اند و خیلی از ما بدون این که حتی متوجه باشیم به آن ها تکیه می کنیم.

به نظر من تکیه به شانس فقط از آدم هایی بر می آید که در مغزشان بخش استدلال و تفکر راه اندازی نشده و آن قدر تنبل و از زیر کار در رو هستند که حد ندارد. آن ها از سپری به نام شانس استفاده می کنند تا همه کوته فکری ها و ندانم کاری های خود را طوری ماست مالی کرده و به گمان خودشان هیچ ردی از عذاب وجدان باقی نگذارند اما زهی خیال باطل!

واقعا دلم برای آن هایی که فکر می کنند اگر کسی موفق است و در شرایط خوبی به سر می برد خوش شانس بوده و اگر کسی بدبخت و فلاکت زده است بد شانس بوده می سوزد چون این آدم ها در زندگی شان هرگز به جای خوبی نمی رسند و این ره که می روند به ترکستان است.

در دنیایی که مردمش به شانس اعتقادی ندارند بدون شک چندین و چند شغل از بین می رود و گروهی از آدم ها که از این مسئله سود می برند کاسه چه کنم چه کنم در دست می گیرند و در مقابل آن، تعداد آدم های واقعا موفق سر به فلک می کشد و افراد شکست خورده چاره ای جز تلاش دوباره و بلند شدن و موفق شدن نخواهند داشت چون دیگر چیزی به اسم شانس نیست که مدام و با هر اتفاقی یک پتک بر سرش بکوبند.

نتیجه انشای من این است که در میان همه بهانه ها، شانس یکی از بد شکل ترین ها است که می تواند آدم را به قهقرا ببرد. مراقب این اصطلاح خوش رنگ و لعاب اما خانمان سوز باشیم!