انشای کوتاه درباره ضرب المثل خواستن توانستن است برای نوجوانان

انشا درباره خواستن توانستن است
انشا درباره خواستن توانستن است

در این مقاله به سراغ ضرب المثل فوق العاده زیبا و مشهور “خواستن توانستن است” رفته ایم و دو انشای کوتاه درباره این ضرب المثل آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای آموزنده درباره خواستن توانستن است

مقدمه: ضرب المثل مشهور خواستن توانستن است به یکی از رموز اصلی موفقیت اشاره می کند و آن خواستن می باشد، خواستنی واقعی که از عمق وجود برآمده باشد و انگیزه لازم برای عبور از مشکلات را به انسان بدهد.

بدنه: ضرب المثل خواستن توانستن است به ما می گوید برای تحقق یک هدف یا رسیدن به جایگاهی خاص باید آن هدف یا آن جایگاه را واقعا بخواهیم اما منظور از خواستن چیست؟

شاید بگویید منظور از خواستن دوست داشتن است اما ما به خیلی چیزها دوست داریم برسیم، مثلا دوست داریم پولدار شویم، موفق شویم، یک دوچرخه فوق العاده داشته باشیم و هزاران آرزوی دیگر اما واقعیت این است که ممکن است به بسیاری از چیزهایی که دوست داریم نرسیم پس خواستن صرفا برابر با دوست داشتن نیست.

به نظر من منظور از خواستن ترکیبی از علاقه شدید، انگیزه کافی و اراده قوی می باشد که سوخت لازم برای طی کردن یک مسیر را به ما می دهد و باعث می شود در مقابل مشکلات و موانعی که سر راه ما ظاهر می شوند تسلیم نشده و به راه خود ادامه دهیم.

زمانی که این سوخت در وجود ما شعله ور شود هیچ چیز نمی تواند جلوی ما را بگیرد تا به هدف خود دست پیدا کنیم و هیچ کس نمی تواند با حرف های خود ما را از رسیدن به هدف خود منصرف کند.

نتیجه: خواستن توانستن است یکی از جملات بسیار انرژی بخش و مثبت است که به ما می گوید مادامی که چشم به هدف خود دوخته و از اعماق وجود خود خواهان رسیدن به آن باشیم بی شک نتیجه ای در خور و شایسته تلاش خود دریافت خواهیم کرد.

انشای جالب درباره ضرب المثل خواستن توانستن است

زمانی که پدرم در دبستان تحصیل می کرد یکی از دوستانش پسربچه ای آرام به نام علی بود که متاسفانه از لکنت زبان رنج می برد و همین مسئله باعث شده بود از سوال پرسیدن در کلاس خجالت بکشد. این مشکل در نمرات او نیز تاثیر بدی گذاشته بود و اغلب نمره او پایین ترین نمره کلاس بود.

علی که از کودکی به دلیل مشکل لکنت زبان مورد تمسخر هم سن و سالانش قرار می گرفت از اعتماد به نفس پایینی برخوردار بود و هیچ دوستی جز پدرم نداشت.

اوضاع به همین منوال می گذشت تا این که یک روز علی با هیجان زیادی که پدرم تا آن زمان در او ندیده بود شروع به صحبت با پدرم کرده و ماجرای پزشک مهربانی را برایش تعریف می کند که چقدر به او محبت کرده و با صحبت هایش به علی قوت قلب داده بود.

علی تا روزها درباره آن پزشک مهربان به گونه ای صحبت می کرد که گویی قهرمان زندگی اش است. گویا پزشک از او سوال کرده بود می خواهد در آینده چه کاره شود و علی با لکنت زبان گفته بود که آرزویش این است مهندس برق شود و پزشک با لبخند پاسخ داده بود که “خواستن توانستن است!”.

پدرم آن زمان دلش برای علی می سوزد و با خودش فکر می کند غیر ممکن است علی با وجود شخصیتی که دارد روزی مهندس شود اما نگاهی در چشمان علی بود که از انگیزه و عزم راسخ او خبر می داد.

امروز سال ها از آن زمان می گذرد و ما با علی آقا و خانواده اش ارتباط خانوادگی داریم. او یک مهندس برق است و یکی از خبرگان حرفه اش به شمار می رود. همچنین بر خلاف تصور بسیار شوخ طبع و مهربان و البته ثروتمند می باشد. دیگر نه از آن لکنت زبان خبری است و نه از بی اعتماد به نفسی علی آقا.