انشا درباره ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست (تاثیرگذار و مفهومی)

انشا درباره از کوزه همان برون تراود که در اوست
انشا درباره از کوزه همان برون تراود که در اوست

ضرب المثل “از کوزه همان برون تراود که در اوست” یکی از جالب ترین ضرب المثل های ایرانی است و ما در ادامه دو انشای کوتاه درباره این ضرب المثل برای نوجوانان آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای خواندنی درباره از کوزه همان برون تراود که در اوست

ضرب المثل معروفی است که می گوید “از کوزه همان برون تراود که در اوست”. این ضرب المثل واقعا شاهکار است و می گوید انسان ها در نهایت وجود حقیقی و ذات واقعی خود را نشان می دهند حتی اگر در ابتدا سعی کنند طور دیگری به نظر برسند یا ظاهرسازی کنند اما سرانجام نقاب شان افتاده و چهره واقعی شان مشخص خواهد شد.

البته این مفهوم تنها یک بُعد از این ضرب المثل است و اگر از زاویه دیگر به این ضرب المثل نگاه کنیم به ما می گوید نباید انتظار و توقع بیش از حد و ظرفیت کسی از او داشته باشیم زیرا درست مثل کوزه ای که اگر آب داخلش باشد به ما آب می دهد، اگر شربت داخلش باشد شربت می دهد و اگر زهر داخلش باشد زهر می دهد، نمی توانیم از ذات خراب یک نفر انتظار رفتار والا یا از یک شخصیت زیبا انتظار رفتاری دد منشانه داشته باشیم.

بنابراین این ضرب المثل از یک دیدگاه انسان ها را از ظاهرنمایی و دو رویی برحذر می دارد و می گوید هر چقدر ظاهرتان را زیبا و دوست داشتنی کنید اگر باطن زشتی داشته باشید در نهایت زشتی شما نمایان خواهد شد و از دیدگاه دیگر به ما هشدار می دهد که از انسان ها انتظاری متناسب با باطن و سیرت آن ها داشته باشیم نه بیشتر.

ضرب المثل “از کوزه همان برون تراود که در اوست” یک جمله و عبارت فوق العاده نغز است که باید ساعت ها روی آن فکر کرد تا بتوان به اصل پیام آن پی برده و بتوان آن را روی زندگی خود پیاده کرد. امیدوارم همه ما از ضرب المثل ها و پندهای شیرین و آموزنده فارسی نهایت بهره را برده و نکات آن ها را سر لوحه زندگی خود قرار دهیم.

انشای داستانی درباره از کوزه همان برون تراود که در اوست

چند سال پیش که سن و سال کمی داشتم یک خانواده جدید به همسایگی ما نقل مکان کردند. ما هیچ شناختی نسبت به آن ها نداشتیم اما چون تجربه خوبی از همسایه های قبلی داشتیم امیدوار بودیم این خانواده نیز درست مثل آن ها خوب و مهربان باشند.

مادرم که خانم بسیار اجتماعی و مردم داری است در همان روزهای اول مقداری شیرینی دستپخت خودش را به درب خانه آن ها برد تا به گفته خودش به آن ها خوش آمد بگوید اما گویا خانم همسایه شیرینی را قبول نکرده و به بهانه ای آن را رد کرده بود. مادرم از این مسئله کمی دلخور بود اما به ما چیزی نگفت.

مدتی گذشت تا این که یک روز خانم همسایه که گویا مهمان داشت برای قرض گرفتن یک دیگ بزرگ زنگ خانه ما را زد و مادرم با خوشرویی دیگ را به او داد. خانم همسایه تا یک هفته بعد هم دیگ را نیاورد، تا این که یک روز زنگ خانه به صدا در آمد. من در را باز کردم اما به جز یک دیگ بزرگ کسی پشت در نبود. بله! خانم همسایه بدون آن که حتی به خودش زحمت تشکر را بدهد دیگ را پشت در گذاشته و رفته بود. بگذریم از این که دیگ هم چند جایش ضربه خورده و داخلش چندان تمیز نشده بود.

حدود دو سه ماه گذشت. ما کم کم متوجه شده بودیم که نمی توانیم انتظار ارتباط صمیمانه و گرم با همسایه جدید داشته باشیم تا این که یک روز خانم همسایه با داد و فریاد زنگ خانه ما را زد. مادرم سراسیمه به جلوی در رفت و خانم همسایه مدام فریاد می زد که کفش همسرش که جلوی درب خانه بوده گم شده است.

مادرم به او گفت که اینجا آپارتمان است و شما باید کفش های خود را داخل خانه ببرید زیرا در آپارتمان امکان گم شدن هست اما او که گوشش بدهکار نبود مدام با الفاظ رکیک و زشت سعی می کرد تقصیر آن را گردن ما بیندازد.

مادرم با آرامش همیشگی اش سعی کرد او را آرام کند اما در نهایت که دید خانم همسایه قصد آرام شدن ندارد به او گفت: “واقعا برای شما متاسف هستم، درست است که از قدیم می گویند از کوزه همان برون تراود که در اوست، از شما هیچ انتظار دیگه ای به جز این رفتار زشت نباید داشت” سپس درب را بست و دیگر باز نکرد.

خوشبختانه همسایگان جدید کمتر از یک سال بعد از آن جا اسباب کشی کردند و رفتند و در حال حاضر چندین سال است یک همسایه بسیار خوب و مهربان به جای آن ها آمده که رابطه بسیار نزدیکی با هم داریم.