انشای کوتاه درباره ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ برای نوجوانان

انشا درباره یک کلاغ چهل کلاغ
انشا درباره یک کلاغ چهل کلاغ

در این مقاله از پرشین استار به سراغ یک ضرب المثل بسیار جالب با مفاهیم پندآموز رفته ایم و دو انشای کوتاه درباره ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای خواندنی درباره ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ

مقدمه: ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ درباره پراکنده کردن شایعه و تاثیر انتقال زبان به زبان در پخش یک خبر می گوید که شاید اصل خبر واقعا صحت داشته باشد اما همین که هر کس کمی در بیان آن اغراق کند باعث می شود یک خبر کوچک بسیار شاخ و برگ پیدا کند.

بدنه: یک کلاغ چهل کلاغ کردن یکی از مثل های مشهوری است که خیلی خوب توانسته شایعه سازی را برای ما توصیف کند.

فرض کنید من یک راز را برای یکی از دوستانم بگویم و از او بخواهم آن را به کسی نگوید اما او سر قولش نماند و راز من را به یکی از دوستانش بگوید و او نیز به دوست دیگر و این افشای راز ادامه پیدا کند. فاجعه زمانی رخ می دهد که من بعد از چند روز رازی را که قرار بود هیچ کس نداند از زبان یکی از همکلاسی هایم می شنوم و بدتر این که به قدری به آن شاخ و برگ اضافه شده که خودم هم باورم نشود این همان راز من است!

گاهی نیز مطلبی که یک کلاغ چهل کلاغ می شود یک خبر ساده است اما از آن جا که ما آدم ها عاشق هیجان و اغراق هستیم هر کدام یک برگ به آن اضافه می کنیم و نتیجه آن که خبری ساده در نهایت به یک شایعه بزرگ تبدیل می شود، شایعه ای که می تواند اثر بسیار بدی به دنبال داشته باشد.

نتیجه: شایعه سازی و افشای راز دیگران خصوصیت های بسیار ناپسندی هستند که می توانند عواقب بسیار ناخوشایندی داشته باشند. ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ به ما هشدار می دهد که نقل زبان به زبان رازها و خبرهای نادرست می تواند به شایعاتی منجر شود که نتیجه آن ریختن آبرو یا تهمت زدن و غیره باشد.

انشای جالب درباره ضرب المثل یک کلاغ چهل کلاغ

ما در محله کوچکی زندگی می کنیم و بسیاری از هم محلی های خود را می شناسیم. یک شب پدرم خسته از سر کار به خانه برگشت و مادرم خبری را که از عصر آن روز باعث ناراحتی اش شده بود برایش بازگو کرد.

ماجرا از این قرار بود که دوست مادرم به او زنگ زده و گفته بود که منزل یکی از هم محله ای های ما که اتفاقا دوست صمیمی پدرم است دزدی شده و جناب دزد مقدار زیادی طلا و جواهرات به همراه وسایل ارزشمند خانه را برده است.

پدرم از شنیدن این خبر به شدت ناراحت شد و به سرعت با دوستش تماس گرفت. او بعد از احوال پرسی با دوستش از او درباره دزدی وحشتناک منزلش پرسید اما دوستش که به شدت تعجب کرده بود اظهار بی اطلاعی کرده و از پدرم سوال کرد که این موضوع را از چه کسی شنیده است.

پدرم صحبت هایی که از مادرم شنیده بود عینا برای دوستش تعریف کرد و دوستش با صدای بلند شروع به خندیدن کرد. پدرم که از واکنش او متعجب شده بود علت خنده اش را پرسید و او در پاسخ به پدرم گفت که “مردم یک کلاغ چهل کلاغ کرده اند دوست من! ماجرا از این قرار است که دیشب وقتی از مهمانی به خانه رسیدیم همسرم خیال کرد سایه ای را بالای پشت بام دیده است و من به سرعت به پشت بام رفتم اما کسی را ندیدم، یکی از همسایه ها که از کوچه عبور می کرد این اتفاق را دید و من با خنده به او گفتم گمان کردیم دزد به خانه مان آمده و دار و ندارمان را برده است!”

گویا این حرف دوست پدرم دهان به دهان در محله نقل شده و بعد از یک روز شاخ و برگ زیادی پیدا کرده بود و نتیجه آن خبر بسیار وحشتناکی بود که به مادرم رسیده و همه ما را بسیار ناراحت کرده بود.