انشاهای ادبی درباره غروب یک روز پاییزی با مقدمه و نتیجه (پایه هشتم و نهم)

انشای ادبی درباره غروب یک روز پاییزی
انشای ادبی درباره غروب یک روز پاییزی

توصیف غروب یک روز پاییزی یکی از موضوعات بسیار جذاب برای دانش آموزان است تا بتوانند با توصیف یک پدیده به زیبایی هایی که ممکن است هرگز به آن توجه نکنند با دقتی بیشتر نگاه کنند.

در ادامه دو انشای زیبا درباره غروب یک روز پاییزی برای دانش آموزان پایه هشتم و نهم آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای ادبی توصیف غروب پاییزی برای کلاس هشتم

مقدمه: پاییز و غروب عهد و پیمان دیرینه ای با هم بسته اند که در کنار هم آدم ها را به انتهای غم و اندوه برسانند و هر چه خاطره غم انگیز است به یاد آدم بیاورند.

بدنه: پاییز زیباترین فصل خدا و غروب خورشید رویایی ترین لحظه شبانه روز است برای کسانی که دلتنگ عزیزی شده اند یا حس می کنند تنهاترین آدم دنیا هستند یا در انتظار به سر می برند. این آدم ها عاشق یک غروب پاییزی هستند.

غروب یک روز پاییزی صحنه بسیار قشنگی می آفریند به خصوص اگر در بالاترین نقطه نشسته باشی و همه ساختمان های اطرافت را پشت سر گذاشته باشی تا بتوانی در این لحظه ناب، تمام پهنه آسمان را یک جا مقابلت داشته باشی.

در غروب های پاییزی هر کس یاد چیزی می افتد، یاد چیزی که آرزویش را دارد، چیزی که شاید از دست داده باشد، چیزی که در انتظار به دست آوردنش به سر می برد که ممکن است عزیزی یا رویایی یا موقعیتی خاص باشد.

صحنه غروب خورشید در یک روز خزان و برگ ریزان واقعا زیبا است اما من آن را دوست ندارم زیرا با غم و اندوه و خاطرات غم انگیز میانه خوبی ندارم و همواره سعی می کنم با فکر کردن به خوشی ها و شادی ها، خاطرات بد خود را به باد فراموشی بسپرم.

من با این روحیه اگر خودم را به احساس غروب پاییزی بدهم اشک از چشمانم سرازیر خواهد شد و هیچ چیز نخواهد توانست حالم را رو به راه کند.

نتیجه: غروب یک روز پاییزی برای هر کس می تواند معنا و مفهومی داشته باشد، برای من اغلب یادآور غصه هایی است که من را به دنیای اندوه برده و خاطرات گریه آورم را به یادم می آورد. برای تو چطور؟

انشای کوتاه درباره غروب یک روز پاییزی برای کلاس نهم

خداوند بزرگ دنیای ما را به گونه ای آفریده که هر طرفش را نگاه کنیم می توانیم یک زیبایی خارق العاده بیابیم که تنها با تکیه بر همان یک زیبایی نیز دنیای ما بسیار قشنگ تر خواهد شد.

یکی از زیبایی های دنیای ما، صحنه غروب خورشید در یک روز پاییزی و برگ ریزان است. من عاشق این صحنه هستم و می توانم به تخیلاتم بال و پر داده و خودم را در یک جاده درختی بی انتها تصور کنم که درخت ها برگ های خود را به باد پاییزی سپرده و برگ ها نیز رقص کنان روی زمین پهن شده اند.

خودم را می بینم که آرام و آهسته در این جاده پیش می روم در حالی که برگ ها زیر پاهایم خش خش می کنند و من در این صدای آرامش بخش غرق شده ام و ناگهان آن لحظه ناب فرا می رسد.

لحظه ای که آسمان به رنگ قرمز در آمده و سوز سرمای پاییزی را بیشتر زیر پوستم احساس می کنم. خورشید بزرگ و آتشین آرام آرام در افق ناپدید می شود و انوار نارنجی و طلایی اش آسمان را به با رنگ های قرمز و بنفش آراسته می سازد.

جاده مقابلم نیز تحت تاثیر این صحنه زیبا قرار گرفته و برگ هایی که همه جاده را پوشانده اند نارنجی و قرمز و زرد در هم پیچیده اند، گویی هر یک در حال تماشای آسمانی هستند که من نظاره گر آن هستم.

نور خورشید در حال غروب از لا به لای درختان عریان به صورتم می تابد و من مجبور می شوم چشمانم را کمی ریز کنم تا راحت تر بتوانم روبرویم را ببینم. سکوت و آرامش در همه جا موج می زند و من رفته رفته در این سکون و زیبایی غرق می شوم و زمان و مکان را از یاد می برم.

چقدر قشنگ و سحرانگیز است … غروب یک روز پاییزی!