انشا درباره ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت برای نوجوانان

انشا درباره از دل برود هر آن که از دیده برفت
انشا درباره از دل برود هر آن که از دیده برفت

در این مقاله از آپرنگ به سراغ ضرب المثل معروف “از دل برود هر آن که از دیده برفت” رفته ایم و دو انشای خواندنی درباره این ضرب المثل برای نوجوانان آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای کوتاه درباره ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت

مقدمه: من به ضرب المثل های فارسی علاقه زیادی دارم و به تازگی به ضرب المثل “از دل برود هر آن که از دیده برفت” برخورد کرده ام که فکرم را به شدت مشغول کرده است. آیا این ضرب المثل واقعا حقیقت دارد؟

بدنه: ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت از سخنان معروفی است که گذشتگان ما درباره دوری آدم ها گفته اند و به این نکته اشاره می کند که اگر عزیزی از ما دور شود و به هر دلیل به شهر یا کشور دیگری برود یا مدت زمان زیادی او را نبینیم لاجرم او را فراموش خواهیم کرد.

من به این مثل خیلی فکر کرده ام و به نظرم در گذشته که هیچ راه ارتباطی وجود نداشته صدق می کرده است. در آن زمان فاصله ها خیلی دورتر از امروز به نظر می رسیدند زیرا خبری از هواپیما و قطار و حتی اتومبیل نبود و زمانی که یکی از عزیزان به دلایل مختلف از ما دور می شد ممکن بود خانواده و دوستانش تا سال ها از او بی خبر بمانند.

دوری و بی خبری بسیار دردناک است و مردم در آن دوران مجبور بودند کمتر به عزیزانی که از آن ها دور بودند فکر کنند تا غم دلتنگی آن ها را آزار ندهد. به همین دلیل کم کم به نظر می رسید آن فرد را فراموش کرده اند.

به نظرم این ضرب المثل از معدود مثل هایی است که در دنیای امروز صدق نمی کند زیرا امروزه عزیزان ما به آن سوی دنیا سفر کرده و ساکن می شوند اما هرگز از یادها فراموش نمی شوند بلکه به لطف فناوری های جدید، ما می توانیم با آن ها به صورت تصویری و در هر لحظه که بخواهیم ارتباط برقرار کرده و از حال و احوال آن ها با خبر باشیم.

نتیجه: ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت از مثل هایی است که به مرور زمان اثرش کم رنگ می شود زیرا دنیای امروز دنیای ارتباطات است و ما می توانیم هر روز عزیزان خود را حتی در آن سوی کره زمین به صورت تصویری ملاقات کنیم.

انشای خواندنی درباره از دل برود هر آن که از دیده برفت

مدتی پیش دایی عزیزم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت. مادربزرگ و پدربزرگم که در روستا ساکن هستند به خاطر این موضوع بسیار غمگین بودند و از زمانی که تاریخ سفر دایی ام مشخص شد مدام با مادرم صحبت می کردند و درباره این موضوع غصه می خوردند.

مادرم سعی می کرد آن ها را دلداری دهد و با جملاتی مثل “عزیز برای تحصیل میره و برمی گرده”، “خیلی زود می گذره طوری که اصلا باورتون نمی شه” و حرف های مشابه آن ها را دلگرم کند اما مادربزرگم همیشه یک جواب در پاسخ به مادرم می داد و آن این که “از دل برود هر آن که از دیده برفت”.

مادربزرگ معتقد بود دایی ام وقتی از ما دور شود و به کشور غربت عادت کند دیگر یادی از ما نمی کند و ممکن است برای همیشه آن جا بماند. همچنین نگران بود که مبادا تا مدت های طولانی از او بی خبر بماند زیرا تجربه بدی در گذشته های دور داشت و در دوران جوانی به مدت پنج سال از برادر خودش که در شهر دیگری زندگی می کرده بی خبر بوده است.

مادرم سعی می کرد به پدربزرگ و مادربزرگم بگوید که دنیا عوض شده و در حال حاضر راه های ارتباطی زیادی وجود دارد اما آن ها روی حرف خود پافشاری می کردند. سرانجام روز موعود رسید و همه با چشمانی اشک بار دایی ام را بدرقه کردیم.

ما بعد از رفتن دایی برای چند روز به روستا نزد پدربزرگ و مادربزرگ رفتیم تا جایش خالی نباشد و دو روز بعد از عزیمت دایی توانستیم به صورت تصویری با او ارتباط برقرار کنیم. در روزهای بعد نیز دایی هر روز تصویری با مادربزرگم صحبت می کرد و مادربزرگ از این موضوع بسیار خوشحال بود.

هنگام بازگشت از روستا، مادرم به یکی از همسایه ها سپرد که هر دو سه روز یک بار به مادربزرگم کمک کند تا به صورت تصویری با دایی ام صحبت کند. مدتی بعد مادربزرگ که خیلی خوشحال بود به مادرم زنگ زد و بعد از کلی صحبت کردن گفت:”نه مثل این که دیگر دوره زمونه از دل برود هر آن که از دیده برفت تمام شده! خدا رو شکر که همه چیز انقدر پیشرفت کرده است.”