انشا درباره ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی برای نوجوانان

انشا درباره یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی
انشا درباره یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی

در این مقاله به سراغ یکی دیگر از ضرب المثل های شیرین فارسی رفته ایم و دو انشای کوتاه درباره یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی برای نوجوانان آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای پندآموز درباره ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی

مقدمه: ضرب المثل معروف “یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی” از آن ضرب المثل های هشدار دهنده است که به ما می گوید حواس خود را جمع کنیم، مبادا با انجام یک عمل نادرست به دلیل غفلت خود دچار حسرت و پشیمانی شویم که یک عمر دامن ما را بگیرد.

بدنه: یکی از بدترین اتفاقاتی که می تواند برای ما آدم ها بیفتد این است که به خاطر غفلت و سهل انگاری که شاید حتی تنها چند ثانیه طول کشیده باشد باعث بروز حادثه یا مشکلی شده باشیم که جبران آن غیر ممکن بوده و تا آخر عمر ما را دچار حسرت کند.

ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی به همین مسئله اشاره می کند و به ما درباره چنین حوادثی هشدار می شود، حوادثی همچون حوادث رانندگی که باعث فوت چندین نفر شده و معمولا حاصل یک لحظه غفلت یا خواب آلودگی رانندگان بوده اند.

به علاوه گاهی در لحظه های حساس زندگی خود تصمیماتی می گیریم که باعث اتفاقات بد و ناخوشایند شده و پشیمانی به دنبال خواهند داشت. به همین دلیل قبل از اخذ هر تصمیم یا قبل از هر انتخابی لازم است خوب فکر کنیم و اجازه ندهیم هیجانات زودگذر باعث اشتباه و غفلت ما شده و به نتایج ناگوار منجر شود.

نتیجه: ما انسان ها صاحب اختیار در تصمیم گیری و انتخاب هستیم و به همین دلیل بسیار در معرض اشتباه و غفلت قرار می گیریم. غفلت هایی که شاید به نظر یک لحظه یا چند ثانیه یا مدت بسیار کوتاه طول بکشد اما عوارض آن تا پایان عمر ما را آزار می دهد. کاش در انتخاب ها و تصمیمات خود بیشتر دقت کرده تا به دام پشیمانی ها نیفتیم.

انشای کوتاه درباره ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی

ضرب المثل مشهور یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی مصداق های زیادی در زندگی آدم ها دارد که نشان می دهد یکی از مثل های بسیار دقیق و درست می باشد که باید به مفهوم آن توجه زیادی نشان داد.

در خانواده ما هر زمان صحبت از این ضرب المثل می شود مادرم اتفاق ناگواری را که سال ها پیش برای یکی از دوستانش رخ داد برای ما تعریف می کند که به نظرم می تواند مثالی از این ضرب المثل باشد.

یکی از دوستان مادرم پدری بسیار مسن داشت و از آن جا که مادرشان قبلا فوت کرده بود، او و خواهر و برادرهایش تصمیم می گیرند برنامه ریزی کرده تا هر روز هفته یک نفر از آن ها پرستار پدرشان باشد.

دوست مادرم در یکی از روزهایی که نوبت او بود تا از پدرش مراقبت کند، به دلیل مشکلاتی که در خانواده اش رخ داده بود بسیار ناراحت بود و تمرکز کافی نداشت. متاسفانه در همان روز حال پدرش بد می شود.

دوست مادرم که تمرکز حواس نداشته با دیدن علائم پدرش و از آن جا که سال ها بود به بیماری دیابت مبتلا بود،  گمان می کند قند پدرش بیش از حد افزایش پیدا کرده و بدون آن که قند او را با دستگاه قند کنترل کند به او انسولین تزریق می کند.

بعد از تزریق انسولین منتظر بهبودی حال پدرش می ماند اما متوجه می شود پدرش نه تنها بهتر نشده بلکه کم کم هوشیاری اش را از دست می دهد. او به سرعت با اورژانس تماس می گیرد و تا زمانی که آن ها برسند قند پدرش را کنترل می کند و متوجه می شود او به شدت دچار افت قند شده است.

اورژانس از راه می رسد و پزشکان با اقدامات لازم موفق می شوند وضعیت سلامت پدر پیر را به حالت عادی برگردانند. به گفته پزشکان اگر اقدامات درمانی لازم با تاخیر بیشتر همراه بود ممکن بود پیرمرد به حالت کما برود.

مادرم همیشه بعد از تعریف این ماجرا می گوید “خدا دوستم را بسیار دوست داشت، اشتباه او در آن روز می توانست به یک عمر پشیمانی و حسرت تبدیل شود اما این طور نشد.”