انشا درباره اگر من درخت بودم برای پایه هشتم و نهم (ادبی و زیبا)

انشای ادبی اگر من درخت بودم
انشای ادبی اگر من درخت بودم

یکی از جالب ترین موضوعات برای انشانویسی این است که از دانش آموزان بخواهیم خود را به جای عناصر مختلف از جمله عناصر طبیعت همچون درخت گذاشته و از زبان آن ها سخن بگویند.

در ادامه دو انشای زیبا درباره اگر من درخت بودم برای دانش آموزان پایه هشتم و نهم آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای کوتاه اگر من درخت بودم برای کلاس هشتم

چشمانم را باز می کنم و خودم را در فضای سرسبز و زیبایی می بینم. آری! من یک درخت هستم، درختی انبوه با برگ های سبز که شاخه هایم به سوی آسمان ها کشیده شده اند و نور خورشید از لا به لای آن ها به وجودم رخنه کرده و من را غرق در حس خوب درخت بودن می کند!

من درختی تنومند و بلند در دل یک جنگل هستم و در اطرافم جذابیت های طبیعی فراوانی وجود دارد. از گل های ریز و درشتی که کنار تنه ام و روی زمین رشد کرده اند تا حیوانات پر جنب و جوشی که از سر و کله ام بالا می روند، صدای پرندگان دور و نزدیک که گوشم را نوازش می کنند و صدای رودخانه که یکی از خوش نواترین آوازهای طبیعت است.

پرندگان عاشق من هستند و با خیال آسوده بر روی بالاترین شاخه هایم لانه های خود را می سازند. من هر صبح با صدای جیک جیک جوجه هایی که منتظر مادرشان هستند از خواب بیدار می شوم و با بالا رفتن سنجاب ها از شاخه هایم خواب آلودگی ام رفع می شود.

نمی دانم چند وقت است در این جنگل زندگی می کنم اما می دانم که از بسیاری از درخت های این جنگل بیشتر عمر کرده ام و روزهای بارانی، طوفانی و برفی زیادی دیده ام. زمان هایی که برف همه وجودم را گرفته و زمان هایی که شاهد ریزش برگ های زردم بوده ام. من تجربه های زیادی در حافظه ریشه هایم ثبت کرده ام.

در طول این سال ها چندین بار نیز انسان ها از کنارم عبور کرده اند و هر از گاه زیر سایه ام خستگی خود را رفع کرده اند. انسان هایی که گاه آرام و در صلح بوده و گاه خشن و در مقابل طبیعت ظاهر شده اند. انسان هایی که …

در دنیای رویاهایم غرق شده ام که ناگهان با صدای مادرم از دنیای قشنگ خیالاتم خارج می شوم و افسوس می خورم. چقدر دنیای درخت ها و جنگل زیبا و چه آرامشی در طبیعت برقرار است. اگر درخت بودم دوست داشتم تا ابد در این آرامش خیال غوطه ور بمانم.

انشای اگر من درخت بودم برای کلاس نهم

اگر من درخت بودم ریشه هایم را هر چه عمیق تر در دل زمین فرو می بردم تا من را به دنیای پنهان اما زنده تر از زنده زمین وصل کنند و هر لحظه احساس می کردم انرژی زندگی از طریق زمین به ریشه ها و سپس در ساقه هایم و تمام وجودم جریان می یابد.

اگر درخت بودم هر بهار شکوفه های سفید رنگی روی شاخه هایم می رویید و عطر آن زنبورها را دیوانه می کرد. شاخه هایم را برای در آغوش کشیدن مهر خورشید دراز می کردم و یقین داشتم خورشید نیز مهربانانه و با تمام وجود برایم انوار طلایی اش را هدیه می فرستاد.

اگر درخت بودم تابستان ها که فصل جنب و جوش طبیعت است سرشار از سرسبزی و طراوت می شدم و به همه حیوانات اجازه می دادم در اطرافم یا روی شاخه هایم رفت و آمد کرده و غذای روزهای سردشان را در لانه هایی که در اطرافم، زیر زمین یا تنه ام ساخته اند ذخیره کنند.

در پاییز برگ هایم به زردی و قرمزی می گرایید و من بی خیال دنیا، خودم را به باد می سپردم تا خزان را در وجودم با زیبایی هر چه تمام تر شعله ور کند، برگ ریزان را برایم هدیه آورد و من به تماشای رقص هر برگ زرد در بادها بنشینم.

بی شک عاشق تغییر طبیعت و حال و هوای خودم در چرخش فصل های سال می شدم و در روزهای سرد زمستان که زمان سکون و استراحتم فرا می رسید خوب می دانستم که بهار با شکوفه هایش خواهد آمد. من به سرما اجازه نمی دادم در درونم رخنه کند و هرگز تسلیم سردی و سکون و تاریکی این فصل نمی شدم.

اگر درخت بودم از همه زیبایی هایی که می دیدم به ذوق می آمدم و در سکون به تماشای این همه تغییر زیبا می نشستم.