انشا درباره کودکان کار برای پایه چهارم و پنجم (به زبان کودکانه)

انشا درباره کودکان کار
انشا درباره کودکان کار

نوشتن درباره کودکان کار و رنجی که هر روز و هر روز با آن روبرو می شوند کار آسانی نیست. کودکانی که به جای بازی و شادمانی به دنبال به دست آوردن دل رهگذران هستند تا جنس شان را خریداری کرده یا سکه ای در کاسه شان بیندازند.

در ادامه دو انشای تاثیر گذار درباره کودکان کار برای دانش آموزان کلاس چهارم و پنجم ابتدایی آماده کرده ایم که امیدواریم الهام بخش شما عزیزان باشد، با آپرنگ باشید.

…..***…..

انشای کودکانه درباره کودکان کار برای پایه چهارم

اولین بار زمانی که هشت سالم بود اسم کودکان کار را شنیدم. آن روز سوار ماشین پدرم بودم و پشت چراغ راهنمایی متوقف شده بودیم که چند کودک را دیدم که اطراف ماشین ها می چرخیدند و هر یک چیزی می فروختند.

چهره های آن کودکان سیاه شده بود و لباس های نازک و کهنه ای به تن داشتند. از پدرم درباره آن بچه ها سوال کردم و پدرم در پاسخ گفت که به آن ها کودک کار می گویند. من که از این اسم تعجب کرده بودم از او خواستم تا بیشتر توضیح دهد.

پدرم ادامه داد که کودکان کار درست مثل بچه های دیگر هستند اما به دلیل وضع مالی بد و فقر مجبور می شوند در خیابان ها گل و چیزهای دیگر بفروشند. آن ها هم مثل هم سن و سالان خود دوست دارند در رفاه باشند، به مدرسه بروند و با دوستان خود بازی کنند اما متاسفانه از همه این ها محروم می باشند.

امروز که درباره کودکان کار بیشتر می دانم متوجه شده ام که اوضاع این بچه ها چقدر بد و اسفبار است. چقدر مورد خشونت و توهین قرار می گیرند و برای به دست آوردن کمی پول چقدر باید دور و بر ماشین ها بچرخند و التماس مردم را بکنند.

کاش راهی باشد که کودکان کار نیز مانند بچه های دیگر بتوانند زندگی خوب داشته باشند و دیگر با لباس پاره و شکم گرسنه در خیابان ها به پای مردم نیفتند. کاش همه کودکان کار بتوانند خوشبخت و شاد زندگی کنند.

انشای ساده درباره کودکان کار برای پایه پنجم

کودکان کار به بچه هایی گفته می شود که به دلایل مختلف از جمله فقر خانواده مجبور می شوند به جای حضور پیدا کردن در مدرسه و نشستن پشت میزهای کلاس درس، به فروختن چیزهای مختلف از گل و دستمال کاغذی گرفته تا تمیز کردن شیشه ماشین ها مشغول شوند.

برخی کودکان بی سرپرست و کودکانی که خانواده آن ها بدهی های مالی دارند نیز توسط گروهی از افراد سودجو مورد سوء استفاده قرار گرفته و در خیابان ها به کارهای مختلف می پردازند که برای سن و سال آن ها واقعا پر از مشقت و سختی است.

کودک کار از ابتدایی ترین حقوقش نیز محروم است. تابستان ها زیر آفتاب داغ و زمستان ها در هوای سرد با لباسی پاره و کهنه مشغول کار است در حالی که معمولا شکمش گرسنه است و بدنش از شدت کار و عدم توجه بیمار شده است.

دیدن صحنه های مربوط به کودکان کار به خصوص در ترافیک ها و پشت چراغ قرمزها یا در گوشه خیابان ها دل هر آدمی را که از انسانیت بویی برده است به درد می آورد و حتی سنگدل ترین قلب ها را می شکند.

واقعا چرا برخی کودکان در رفاه کامل و بدون احساس کمبود زیر سایه پدر و مادری مهربان بزرگ می شوند و برخی دیگر در افتضاح ترین وضع ممکن در حالی که روزها به تکدی گری یا کار سخت مشغول هستند و شب ها خسته و گرسنه سر به زمین می گذارند زندگی می کنند؟

مگر این کودکان در طول زندگی خود چه گناهی مرتکب شده اند که باید سهم شان از این دنیا اشک و بیماری و گرسنگی باشد؟ مگر چه کرده اند که سزاوار این همه خشم و توهین و کتک هستند؟ کاش دنیا آن قدر مهربان شود که دیگر هیچ کودکی مجبور نباشد به عنوان کودک کار در خیابان ها این سو و آن سو برود.